اصطلاحات ذهن و ذهنی برای مقاصد بسیار زیادی به کار برده میشوند و تاریخچۀ پرفرازونشیبشان باعث شده معانی مختلفی پیدا کنند. روانپزشکان دربارۀ «بیماری ذهنی» سخن میگویند، دانشپژوهان علوم شناختی، روانشناسان، و برخی فلاسفه ادعا میکنند «ذهن» را مطالعه میکنند و خیلیها دربارۀ «مسئلۀ ذهن و بدن» صحبت میکنند.اینها فقط چند نمونه است، ولی در هر یک، ذهن و ذهنی معنای متفاوتی دارد. وقتی از اصطلاحهای «ذهن» و «ذهنی» حرف میزنیم منظورمان دقیقاً چیست؟ و چرا ابهام مفهومی باعث شده است ایدۀ «ذهن» کارآمدیاش را از دست بدهد؟
سه توصیه خوب مردی که رکورد جهانی طولانیترین دوره کاری در یک شرکت واحد را دارد، این است که یک کارفرمای خوب پیدا کنید، در زمینهای کار کنید که در آن احساس انگیزه میکنید و روی زمان حال متمرکز بمانید.
آزمایش استنفورد یکی از معروفترین و خطرناکترین آزمایش های روانشناسی است که تاکنون با انجام رسیده است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد تعدادی دانشجوی کاملا سالم از نظر روانی و جسمی که یکدیگر را نمیشناختند پذیرفته بودند که برای این آزمایش نقش زندانی و زندانبان را بازی کنند.
یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی در کشورهای جهان سوم، رویکرد کوتوله پروری است. این رویکرد میتواند مشکلات زیادی برای رشد و توسعه کشورها ایجاد نماید و سرمایه های عظیم ممالک از جمله ثروت بزرگ نیروی جوان، نفت و گاز و .. ثروتهای یک کشور را نابود کند. در این میان گاها تک ستاره هایی در سیستم مدیریتی این کشورها پدیدار می شود و خدمات ارزنده ای به ملت و کشور عرضه می کنند که بعلت عدم تداوم نگرش و رویکرد آنها، امکان جهت دهی مناسب برای به ثمر نشستن فعالیتها فراهم نمی گردد.
چرا افراد در کشورهای جهانِ سوم مدرک می گیرند ولی عموماً شخصیت آن ها خیلی تغییر نمی کند؟ مطالعۀ مقایسه ای جوامعِ شرقِ آسیا و غرب اروپا به وضوح نشان می دهد که پیشرفت و توسعه یافتگی نه تنها تابعِ سطحِ علم و دانش بلکه شاید به مراتب مهم تر تحت سیطرۀ «بلوغ شخصیتی» است. فقط دانش و خصوصی سازی اقتصادی نیست که چین، کرۀ جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده است، بلکه «کنترلِ خشم»، «کنترلِ هیجان»، «آگاهی از احساساتِ خود»، «توان استدلالی فهمِ دیگران»، «توانِ پذیرشِ واقعیت»، «توانِ روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظرِ دیگران» و «آمادگی برای خود ارزیابی» هم بسیار دخیل و تعیین کننده هستند.
دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش، دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده – برنده را برگزیدهاند. دلفین هیچ کمبودی ندارد و میخواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی میکنند تا خود را به گروه برساند.
دستاوردهای این مقاله:
- با کارکنان بایستی بعنوان انسان رفتار شود، نه بعنوان یک منبعی که باید مصرف شود.
- زمانی که کارکنان فرصت یادگیری در شغل خود را دارند و برای تلاش خود بطور عادلانه پاداش دریافت می کنند، برای سازمان ارزش بیشتری ایجاد می کنند.
- تشخیص این مهم که کارکنان نیاز به اختیار بیشتری برای اجرای شغل خود دارند، اما، آنها همچنین نیاز به انگیزش های روانشناختی مانند استقلال، هدفمندی شغل، و هویت برای اجرای بهتر شغل خود دارند.
- مسئولیت مدیریت منابع انسانی بیشتر ازامور اداری و پاسخگویی به تعهدات شد. دارا بودن درک استراتژیک از فضای سازمان مدیران منابع انسانی را قادر می سازد تا بهترین نیرو را استخدام و در سازمان با هدف ارزش آفرینی در بالاترین سطح سازمان حفظ کنند.
گارتنر می گوید :
” رهبران منابع انسانی فردا باید متفکرانی بزرگ تر با افق ذهنی بازتری باشند تا بتوانند با نیروی کار چابک و بی قرار کنونی روبه رو شوند. “
رهبران منابع انسانی باید ” انعطاف پذیرتر و پاسخگوتر به نیازهای متغیر کارکنان باشند. “
رهبرانی که ارزش عظیم منابع انسانی در محل کار را درک می کنند، هم از دیدگاه شرکت و هم از دیدگاه کارکنان تصویری منحصر به فرد خواهند داشت.
روندهای جدیدی که سبب تغییر منابع انسانی به مردم شده است:
1. انقلاب دیجیتال ارزش افراد در سازمان را ارتقا داده است .
2 . قدرت از شرکت ها به مردم منتقل شده است.
3 . تعامل قوی کارکنان و فرهنگ شرکت به یک مزیت رقابتی تبدیل شده است.
دلایل شکل گیری مردم و فرهنگ:
- محل کار به سادگی - و به شدت - در حال تغییر و تکامل است؛
- نگاه منفی به واحد منابع انسانی بعنوان حامی بوروکراسی و چا پکننده کاغذ و ایجاد هزینه؛
- درک اهمیت فرهنگ توسط مدیران؛
- تغییر پارادایم ذهنی مدیران؛
- نیروی کار متنوع و...
- سبب ظهور مردم و فرهنگ شد.
فرض کنید مدیریت یک شرکت را به فردی دانا، متخصص و حرفه ای بسپارند، پس از مدتی این مدیر شروع به استخدام معاونانی می کند که دارای مهارت بسیار بالا بوده و از استانداردهای کافی و بالا در شغل های خود برخوردارند به طوری که در موارد بسیاری، افرادی بهتر و تواناتر از خود را نیز استخدام می کنند و به همین طریق، آن معاونان نیز کارمندانی باهوش و با قابلیت بالا را استخدام می کنند و بدین طریق کارایی و بازدهی کل آن شرکت یا سازمان، به واسطه داشتن مجموعه ای بهتر بالا می رود.