جفری جیمز، روانشناس و نویسندهی کتاب تائوی برنامهنویسی، در راستای مطالعات روانکاوی خود با صدها مدیرعامل و مدیر اجرایی مصاحبه کرده و معتقد است که مدیران ارشد، بهویژه در شرکتهای بزرگ، خصوصیات اخلاقی مشابهی دارند: آنها خودمحور، بی ادراک و خودشیفته هستند و تصور وهمآلودی از نبوغ و دانش خود دارند.
شایستهسالاری در بیشتر دوران مدرن، یکی از خصیصههای اصلی جوامع پیشرفته دانسته شده است. اما محبوبیت آن در سالهای اخیر رو به افول گذاشته است. منتقدان قدرتمندی شایستهسالاری را چنان که امروزه در جریان است، نوعی ایدئولوژی تازه دانستهاند که منجر به تثبیت بیعدالتی، شکافهای اجتماعی و دوری حاکمان از مردم شده است. آدرین وولدریج، روزنامهنگار مشهور هفتهنامۀ اکونومیست، در کتاب تازهای تلاش کرده است تا با مرور تاریخ اروپای مدرن دوباره از شایستهسالاری اعادۀ حیثیت کند.
ما با عادتهایمان شناخته میشویم و دیگران را هم با عادتهایشان میشناسیم. نظم زندگی روزمرۀ ما، اینکه وقتی صبح بیدار میشویم چهکار کنیم و هر ساعت از روز را چطور بگذرانیم، بهواسطۀ عادتها ایجاد میشود. پس تعجبی ندارد که عادت موضوع تأملات فیلسوفان و روانشناسان فراوانی باشد، اما جای تأمل است که چرا غالباً نگاهی منفی به عادتها داشتهایم و آنها را ناآگاهانه، ناخوشایند، غیرعقلانی و حتی غیرانسانی دانستهایم. پژوهشهای جدید معتقدند شاید باید نگاهمان به عادتها را عوض کنیم.
در دنیای فناوری، متخصصان به فناوریهایی که روشهای سنتی را تغییر میدهند و روشهای نوین ارائه میکنند «فناوریهای برهم زننده یا برافکن» میگویند. اینترنت بهنوعی «فناوری برهمزننده» است.
امروزه در دنیای مدیریت از جمله معروف ایلان ماسک بعنوان یک مدل مدیریتی نام برده می شود. او معتقد است: یا ثابت کنید اشتباه میکنم یا کاری که میگویم را انجام دهید!
سبک مدیریت ایلان ماسک شوخیبردار نیست. اگر دستور کاری برای مدیران خود میفرستد انتظار دارد اگر سوالی دارند بپرسند و در صورتی که ابهامی ندارند، کار را تمام و کامل انجام دهند. در غیر این صورت باید فورا استعفا بدهند!
داشتیم تو جاده میرفتیم. یهو ترافیک سنگین شد. بعد از حدود ۴۵ دقیقه رسیدیم به ایستگاه پلیس راه و بعدش تردد خیلی روون شد. تو فکر بود. یه هو پرسید واقعا وظیفه پلیس راه چیه؟
گفتم وظیفش روان سازی ترافیک و رسیدگی به مسائل جاده ای شهرهاست. گفت: پس چرا اینهمه ترافیک جلوی پلیس راه ها درست میشه و هیچ کسی هم نیست که کمک کنه!
تا حالا شده است بعد از خوردنِ مایعاتِ زیاد، یا توی سرما وسطِ جاده در یک اتوبوس بین شهری گیر کرده باشید و مثانهتان از فشارِ پر شدن در حال ترکیدن باشد؟ دیدهاید آدم جانش به لبش میرسد؛ تمام ذهن و فکر و آرمان و آرزویش خالی شدن مثانهاش است. هیچی برایش مهم نیست. هیچی به چشمش نمی آید. هیچ آرزویی ندارد جز توقف ماشین. تا محتویات مثانه را برون ریزی کنید.
وقتی کارکنان در شغلی که مشغولش هستند احساس بیاهمیتی و ناامنی کنند، آرام آرام به سمت اعتصاب نامرئی خواهند رفت. آنها در حالی که همچنان پشت میز نشستهاند و وانمود میکنند که مشغول کارند، در واقع دل از کار بریدهاند و گاهی حتی بدشان نمیآید کار پیش نرود و سازمان دچار مشکل شود. اما چاره چیست؟ به نظر کریس وایت رهبران برای حل این مشکل باید حداقل سه گام ضروری بردارند: باز کردن راه ارتباط، واکنش مثبت و تعیین اهداف والاتر.
اصطلاحات ذهن و ذهنی برای مقاصد بسیار زیادی به کار برده میشوند و تاریخچۀ پرفرازونشیبشان باعث شده معانی مختلفی پیدا کنند. روانپزشکان دربارۀ «بیماری ذهنی» سخن میگویند، دانشپژوهان علوم شناختی، روانشناسان، و برخی فلاسفه ادعا میکنند «ذهن» را مطالعه میکنند و خیلیها دربارۀ «مسئلۀ ذهن و بدن» صحبت میکنند.اینها فقط چند نمونه است، ولی در هر یک، ذهن و ذهنی معنای متفاوتی دارد. وقتی از اصطلاحهای «ذهن» و «ذهنی» حرف میزنیم منظورمان دقیقاً چیست؟ و چرا ابهام مفهومی باعث شده است ایدۀ «ذهن» کارآمدیاش را از دست بدهد؟