یک روش خلاقانه برای حل مسئله وجود دارد که از رویکردی جالب برای بیان مسئله و تعریف آن استفاده می کند و به واسطه همین رویکرد برای تعریف مسئله، راهکارها و راهحلهایی را پیش روی حل کننده مسئله نمایان می سازد که به طریقی دیگر شاید نشود.
آزمایش استنفورد یکی از معروفترین و خطرناکترین آزمایش های روانشناسی است که تاکنون با انجام رسیده است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد تعدادی دانشجوی کاملا سالم از نظر روانی و جسمی که یکدیگر را نمیشناختند پذیرفته بودند که برای این آزمایش نقش زندانی و زندانبان را بازی کنند.
یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی در کشورهای جهان سوم، رویکرد کوتوله پروری است. این رویکرد میتواند مشکلات زیادی برای رشد و توسعه کشورها ایجاد نماید و سرمایه های عظیم ممالک از جمله ثروت بزرگ نیروی جوان، نفت و گاز و .. ثروتهای یک کشور را نابود کند. در این میان گاها تک ستاره هایی در سیستم مدیریتی این کشورها پدیدار می شود و خدمات ارزنده ای به ملت و کشور عرضه می کنند که بعلت عدم تداوم نگرش و رویکرد آنها، امکان جهت دهی مناسب برای به ثمر نشستن فعالیتها فراهم نمی گردد.
حرکات کوچک و علائم غیرکلامی بزرگی وجود دارند که از ما سیگنالی را به دنیای پیرامون ارسال میکنند. برخی ارتباطات غیرکلامی به سهولت به چشم میآیند: برای مثال شما اخم میکنید یا لبخند میزنید، چون عصبانی یا خوشحال هستید. ارتباطات غیرکلامی دیگری هم هستند که به چشم نمیآیند، اما ناخودآگاه توسط مخاطبان ما درونی میشوند: لبخند زدن در حالی که باقی اجزای صورت بیحرکت باشد شما را نامطمئن جلوه میدهد. برخی حرکات به تنهایی انجام میشود، مثلاً شما قبل از شروع صحبت فوراً موهایتان را مرتب میکنید. برخی دیگر به طور مرتب تکرار میشوند: شما حین صحبت مدام لباستان را به اصطلاح صاف و صوف میکنید.
در ادامه، ۱۲ سیگنال منفی رایج زبان بدن را معرفی میکنیم که ممکن است بدون این که از آنها باخبر باشید مسیر پیشرفت زندگیتان را مختل کنند.
چرا افراد در کشورهای جهانِ سوم مدرک می گیرند ولی عموماً شخصیت آن ها خیلی تغییر نمی کند؟ مطالعۀ مقایسه ای جوامعِ شرقِ آسیا و غرب اروپا به وضوح نشان می دهد که پیشرفت و توسعه یافتگی نه تنها تابعِ سطحِ علم و دانش بلکه شاید به مراتب مهم تر تحت سیطرۀ «بلوغ شخصیتی» است. فقط دانش و خصوصی سازی اقتصادی نیست که چین، کرۀ جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده است، بلکه «کنترلِ خشم»، «کنترلِ هیجان»، «آگاهی از احساساتِ خود»، «توان استدلالی فهمِ دیگران»، «توانِ پذیرشِ واقعیت»، «توانِ روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظرِ دیگران» و «آمادگی برای خود ارزیابی» هم بسیار دخیل و تعیین کننده هستند.
دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش، دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده – برنده را برگزیدهاند. دلفین هیچ کمبودی ندارد و میخواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی میکنند تا خود را به گروه برساند.
تفکر انتقادی یا تفکر سنجشگرانه به توانایی و مهارت تفکر مستقل، روشن و منطقی گفته میشود. با تفکر انتقادی میتوانید صحت و واقعیت موضوعات را ارزیابی و آزمایش کنید. این نوع تفکر در استدلالها نقش مهمی دارد؛ باعث کسب دانش، بهبود نظریهها و استدلالهای قوی شده و همچنین برای ارتقا نهادهای اجتماعی نیز استفاده میشود. این نوع تفکر، ذهن شما را برای بررسی مسائل روزمره و تصمیم گیریهای درست تقویت میکند. البته تفکر سنجشگرانه به صورت استعداد بالقوه در آدمی وجود ندارد بلکه باید آن را در خود پرورش دهید و برای کسب آن به تمرین نیاز دارید.
دستاوردهای این مقاله:
- با کارکنان بایستی بعنوان انسان رفتار شود، نه بعنوان یک منبعی که باید مصرف شود.
- زمانی که کارکنان فرصت یادگیری در شغل خود را دارند و برای تلاش خود بطور عادلانه پاداش دریافت می کنند، برای سازمان ارزش بیشتری ایجاد می کنند.
- تشخیص این مهم که کارکنان نیاز به اختیار بیشتری برای اجرای شغل خود دارند، اما، آنها همچنین نیاز به انگیزش های روانشناختی مانند استقلال، هدفمندی شغل، و هویت برای اجرای بهتر شغل خود دارند.
- مسئولیت مدیریت منابع انسانی بیشتر ازامور اداری و پاسخگویی به تعهدات شد. دارا بودن درک استراتژیک از فضای سازمان مدیران منابع انسانی را قادر می سازد تا بهترین نیرو را استخدام و در سازمان با هدف ارزش آفرینی در بالاترین سطح سازمان حفظ کنند.
گارتنر می گوید :
” رهبران منابع انسانی فردا باید متفکرانی بزرگ تر با افق ذهنی بازتری باشند تا بتوانند با نیروی کار چابک و بی قرار کنونی روبه رو شوند. “
رهبران منابع انسانی باید ” انعطاف پذیرتر و پاسخگوتر به نیازهای متغیر کارکنان باشند. “
رهبرانی که ارزش عظیم منابع انسانی در محل کار را درک می کنند، هم از دیدگاه شرکت و هم از دیدگاه کارکنان تصویری منحصر به فرد خواهند داشت.
روندهای جدیدی که سبب تغییر منابع انسانی به مردم شده است:
1. انقلاب دیجیتال ارزش افراد در سازمان را ارتقا داده است .
2 . قدرت از شرکت ها به مردم منتقل شده است.
3 . تعامل قوی کارکنان و فرهنگ شرکت به یک مزیت رقابتی تبدیل شده است.
دلایل شکل گیری مردم و فرهنگ:
- محل کار به سادگی - و به شدت - در حال تغییر و تکامل است؛
- نگاه منفی به واحد منابع انسانی بعنوان حامی بوروکراسی و چا پکننده کاغذ و ایجاد هزینه؛
- درک اهمیت فرهنگ توسط مدیران؛
- تغییر پارادایم ذهنی مدیران؛
- نیروی کار متنوع و...
- سبب ظهور مردم و فرهنگ شد.