داشتیم تو جاده میرفتیم. یهو ترافیک سنگین شد. بعد از حدود ۴۵ دقیقه رسیدیم به ایستگاه پلیس راه و بعدش تردد خیلی روون شد. تو فکر بود. یه هو پرسید واقعا وظیفه پلیس راه چیه؟
گفتم وظیفش روان سازی ترافیک و رسیدگی به مسائل جاده ای شهرهاست. گفت: پس چرا اینهمه ترافیک جلوی پلیس راه ها درست میشه و هیچ کسی هم نیست که کمک کنه!
تا حالا شده است بعد از خوردنِ مایعاتِ زیاد، یا توی سرما وسطِ جاده در یک اتوبوس بین شهری گیر کرده باشید و مثانهتان از فشارِ پر شدن در حال ترکیدن باشد؟ دیدهاید آدم جانش به لبش میرسد؛ تمام ذهن و فکر و آرمان و آرزویش خالی شدن مثانهاش است. هیچی برایش مهم نیست. هیچی به چشمش نمی آید. هیچ آرزویی ندارد جز توقف ماشین. تا محتویات مثانه را برون ریزی کنید.
وقتی کارکنان در شغلی که مشغولش هستند احساس بیاهمیتی و ناامنی کنند، آرام آرام به سمت اعتصاب نامرئی خواهند رفت. آنها در حالی که همچنان پشت میز نشستهاند و وانمود میکنند که مشغول کارند، در واقع دل از کار بریدهاند و گاهی حتی بدشان نمیآید کار پیش نرود و سازمان دچار مشکل شود. اما چاره چیست؟ به نظر کریس وایت رهبران برای حل این مشکل باید حداقل سه گام ضروری بردارند: باز کردن راه ارتباط، واکنش مثبت و تعیین اهداف والاتر.
اصطلاحات ذهن و ذهنی برای مقاصد بسیار زیادی به کار برده میشوند و تاریخچۀ پرفرازونشیبشان باعث شده معانی مختلفی پیدا کنند. روانپزشکان دربارۀ «بیماری ذهنی» سخن میگویند، دانشپژوهان علوم شناختی، روانشناسان، و برخی فلاسفه ادعا میکنند «ذهن» را مطالعه میکنند و خیلیها دربارۀ «مسئلۀ ذهن و بدن» صحبت میکنند.اینها فقط چند نمونه است، ولی در هر یک، ذهن و ذهنی معنای متفاوتی دارد. وقتی از اصطلاحهای «ذهن» و «ذهنی» حرف میزنیم منظورمان دقیقاً چیست؟ و چرا ابهام مفهومی باعث شده است ایدۀ «ذهن» کارآمدیاش را از دست بدهد؟
سه توصیه خوب مردی که رکورد جهانی طولانیترین دوره کاری در یک شرکت واحد را دارد، این است که یک کارفرمای خوب پیدا کنید، در زمینهای کار کنید که در آن احساس انگیزه میکنید و روی زمان حال متمرکز بمانید.
هوش عاطفی" (emotional intelligence, EQ) "مفهومی است که روز به روز از آن بیشتر در عرصههای مربوط به روابط انسانی، چه در محیط کار و چه در خانواده، استفاده میشود. در فارسی این مفهوم را "هوش هیجانی" و "هوش احساسی" نیز ترجمه کردهاند.
دانشمندان دهههاست درباره "هوش عاطفی" تحقیق میکنند و تحقیقات آنان نشان داده که داشتن "هوش عاطفی" بالا ضامن موفقیت در روابط اجتماعی در محیط کار و در دیگر روابط انسانی است.
یک روش خلاقانه برای حل مسئله وجود دارد که از رویکردی جالب برای بیان مسئله و تعریف آن استفاده می کند و به واسطه همین رویکرد برای تعریف مسئله، راهکارها و راهحلهایی را پیش روی حل کننده مسئله نمایان می سازد که به طریقی دیگر شاید نشود.
آزمایش استنفورد یکی از معروفترین و خطرناکترین آزمایش های روانشناسی است که تاکنون با انجام رسیده است. در این آزمایش که به سرپرستی دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۷۱ انجام شد تعدادی دانشجوی کاملا سالم از نظر روانی و جسمی که یکدیگر را نمیشناختند پذیرفته بودند که برای این آزمایش نقش زندانی و زندانبان را بازی کنند.
یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی در کشورهای جهان سوم، رویکرد کوتوله پروری است. این رویکرد میتواند مشکلات زیادی برای رشد و توسعه کشورها ایجاد نماید و سرمایه های عظیم ممالک از جمله ثروت بزرگ نیروی جوان، نفت و گاز و .. ثروتهای یک کشور را نابود کند. در این میان گاها تک ستاره هایی در سیستم مدیریتی این کشورها پدیدار می شود و خدمات ارزنده ای به ملت و کشور عرضه می کنند که بعلت عدم تداوم نگرش و رویکرد آنها، امکان جهت دهی مناسب برای به ثمر نشستن فعالیتها فراهم نمی گردد.