تفکر پلیس راهی

داشتیم تو جاده میرفتیم. یهو ترافیک سنگین شد. بعد از حدود ۴۵ دقیقه رسیدیم به ایستگاه پلیس راه و بعدش تردد خیلی روون شد. تو فکر بود. یه هو پرسید واقعا وظیفه پلیس راه چیه؟

گفتم وظیفش روان سازی ترافیک و رسیدگی به مسائل جاده ای شهرهاست. گفت: پس چرا اینهمه ترافیک جلوی پلیس راه ها درست میشه و هیچ کسی هم نیست که کمک کنه!

یه کم فک کردم دیدم راست میگه. یه عالمه سرعت گیر در حد دیوار چین و خیلی وقتها هم هیچ کسی  نیست که حتی یه نگاه و نظارت کوچیک روی ماشینا که دارن تردد میکنن، داشته باشه و بعضی وقتا خود پلیس راه ها میشن عامل ترافیک های کیلومتری. واسه اینکه کم نیارم گفتم ببین؛ پلیس راه ها برای مقابله با متخلف ها و مجرمین لازم هستن و اگر نباشن چطوری مقابله کنن؟

گفت: یعنی اینهمه ترافیک و سرعت گیر و مانع و... که وجود داره، فقط برای یه دسته خیلی کوچیکی از راننده هاس که اسمشون رو میذاریم خلافکار و شاید یه وقتی از اینجا تردد کنن، هستش؟

گفتم خوب آره دیگه. فک کردم قانع شده. گفت نمیشه سرعت گیرها رو بردارن و فقط زمانیکه احساس کردن لازمه موانع و سرعتگیرهای موقتی تردد بذارن.

بادی به غب غب انداختم و گفتم، طبق قانون، هر جایی که تبدیل میشه به شهر، حتما باید پلیس راه هم داشته باشه. یه کم که بیشتر فکر کردم متوجه شدم حرفاش درسته. پلیس راه به عنوان یک ساختار کنترلی خیلی وقتا و برا خیلی راننده ها میتونه وجود نداشته باشه و لذت رانندگی و سفر بدون دغدغه تری رو ایجاد کنه. تازه چون سرعت گیرها هم کم میشن، جلوبندی ماشین ها هم دیرتر خراب میشن.

گفتم بشین تا برات توضیح بدم....

الان که فکر میکنم میبینم تفکر پلیس راهی نه تنها توی جاده ها هست بلکه توی خیلی از بخشهای شرکت ها و سازمان ها "تفکر پلیس راهی" وجود داره.

خیلی از مدیرا برای هر مساله کوچیکی، سریعترین راه کاری که به ذهنشون میرسه اینه که یه واحد درست کنیم و یه تعداد آدم رو مسئول کنیم تا مشکل رو حل کنن. به عبارتی داریم ایستگاه پلیس راه جدید تاسیس میکنیم.

حالا تصور کنید کسی که مسئول و متولی این ساختار جدید میشه یک آدم با نفوذ و صاحب جایگاهی باشه، از کیلومترها قبل تا کیلومترها بعد سرعت گیر میزنه تا اهمیت واحد خودش رو ارتقا بده. اگر راه داشته باشه عوارض هم میگیره. تا اینجا بازم خوبه و جای شکرش فراوون باقیه.

بعضی وقتا بعضی ساختارها اصلا لازم نیستن. یعنی اصلا مشکلی وجود نداشته، کاری وجود نداشته و شهری نبوده که بخوان براش ایستگاه پلیس راه جدید بزنن. یک آدمی بوده احتمالا یکم رفیق مدیرعامل بوده ( البته به نظرم بیشتر از یه کم) برای ایشون یه ساختار درست میکنن تا حس مفید بودن و خدمت به شرکت و سازمان در ایشون خشک نشه و مکدر هم نشن. بعدش چونکه ایشون بیکار میشن و میخوان به بقیه بفهمونن که ما هم هستیم و اتفاقا مهم هم هستیم شروع میکنن درست کردن دست انداز و سرعت گیر برای همه. دیگه حالا باید ایستاد و دید که این ایستگاه پلیس راه جدیده با تولید یه عالمه سرعت گیر که همون آیین نامه ها و دستورعمل های جدید هستن، برگزاری جلسات مکرر و بدون نتیجه. چطور جلوی سرعت بقیه رو میگیرن. تازه یه عالمه برنامه های جریمه و تنبیه و ... رو هم تدوین میکنن و بقیه باید به خاطر رعایت نکردنش پرداخت کنن.

بهش گفتم ببین خلاصه بهت بگم: برخی از مدیرا ومسئولا شروع میکنن به درست کردن ساختار و چیدن آدم ها پشت میزها که کارها جریانش تندتر بشه ولی غافل از اینکه اینا خودش سرعت گیرن. عین همین پلیس راهی که کلی ترافیک و شلوغی درست کرد.

یه لحظه نگاش کردم دیدم خوابش برده؛ احتمال میدم پیش خودش فک کرده مگه میشه ایستگاه پلیس راه رو برداشت. اصلا  اگه تو تونستی ارتفاع یه سرعت گیر رو کم کنی بیا من بهت جایزه میدم. بازم باید بریم جایی که زورمون میرسه مشکل رو حل کنیم. یعنی مشکل رو توی ماشین ها، راننده ها و جاده ها جستجو کنیم و اونا هستن که باید خودشون رو اصلاح کنن.

یاد اون بنده خدایی افتادم که کلید خونش ته کوچه گم شده بود و اومده بود سرکوچه دنبالش میگشت؛ ازش پرسیدن اینجا نباید دنبالش بگردی، گفت آخه ته کوچه تیرچراغ برق نداره و تاریکه ولی اینجا چراغ داره و روشن.

" سخت ترین تغییر در سازمان ها تغییر ساختارهاست، مخصوصا وقتی که کاهشی باشد."

گروه: عمومی

  تاریخ ثبت : دوشنبه 23 خرداد 1401
 alizadeh
 548
  دیدگاه کاربران