معرفی کتاب اطراف(( ما ایوب نبودیم))؟
در جدیدترین کتاب اطراف ، ((ما ایوب نبودیم )). سیزده نفر تلاش کرده اند روزها و شب های بخشیده شده به دیگری ، امیدها
و یاس ها ، انگیزه ها و خستگی ها و آسیب های مراقبت را روایت کنند.
خیلی طول کشید تا بفهمم در مراقبت ، آدمی چیزی را می دهد و به جای آن چیزی می گیرد . انگار دردی به تو می دهد تا دردی را از تو بگیرد. چیزی می گیرد و چیزی
می رساند. معلوم و قابل پیش بینی هم نیست چیزی که به دست می آید به چه شکل است اما پیداست انسان پس مراقبت انگار که در مراقبه ای طولانی بوده باشد،
دیگر هیچ به خود پیش ترش شبیه نیست.
آن تارهای نازک نوزادی روی سرش آخرین نخ های اتصال من به جهانی بودند که دوستش داشتم. نمی خواستم از تصویر کاملی که در هفت ماه بارداری از بچه برای
خودم ساخته بودم. فاصله بگیرم. من مامور مراقبت از جزئیاتی بودم که انگار فقط برای من ارزش داشتند.آیا من درمقام پرستار، هستم تا سمت زندگی بایستم یعنی
کاری کنم که بیمار زندگی کند و زنده بماند؟ یا هستم تا مراقب باشم او با رنج کمتری بمیرد؟
حتی اگر حالت دوم صحیح باشد و کار من این باشد که رنج بیمار را تا لحظه غریب مرگش کاهش دهم ، باز می گویم حالت اول هم تلویحا" صحیح است . باید سمت
زندگی ایستاد ، زیرا برای مرگ بدون رنج هم اول باید زنده بود. در جهان بینی مامان و آدم هایی شبیه او مراقبت هم مرحله ای از زندگی بود . مرجله ای کاملا" طبیعی
مثل مدرسه رفتن ، ازدواج کردن و بچه دار شدن. برای هرکسی در روند زندگی پیش بینی می آمد که عزیزی را در بستر بیماری ببیند و آن وقت فرصتی برای خدمت
یا مراقبت فرا می رسید . این جور وقت ها کسی فکر نمی کرد ((پس زندگی من چی ؟)) موقعیت کاری و شغلی و خانوادگی می رفت در اولویت های بعدی و جهان
دوروبر یک تخت معنا پیدا می کرد.من همیشه و همیشه داشتم انتخاب می کردم که چاره جویی کنم.
گروه: عمومی