مشاوره رایگان
مشخصات آزمون
راهنمای آزمون
اطلاعات شخصی
گام قبلی
گام بعدی
پرسشنامه تله های زندگی (فرم بلند)

تله های زندگی الگوی ثابت و درازمدتی است که در دوران کودکی به وجود آمده و تا زندگی بزرگسالی ادامه یافته است.
ما از طریق این تله ها به جهان نگاه می کنیم، تله ها، باورها و احساسات مهمی در مورد خود و محیط می باشند که افراد آنها را بدون چون و چرا پذیرفته اند و در برابر تغییر مقاومت زیادی نشان می دهند. 


نحوه تکمیل فرم‌های آزمون


حداقل زمان لازم برای پاسخ گویی : 5 دقیقه
حداکثر زمان مجاز برای پاسخ گویی به سؤالات : 50 دقیقه
هزینه ارسال نتیجه آزمون : 450,000 ریال
مشخصات فردی
      
پرسشنامه پرسشنامه تله های زندگی (فرم بلند)
  • تعداد کل سوالات :‌ 232
  • تعداد پاسخ داده شده : 0
  • تعداد باقیمانده : 232
  • زمان باقیمانده :
1 بیشتر اوقات، عذر و بهانه های دیگران را نمیپذیرم، آنها فقط میخواهند مسوولیت کارهای خودشان را بپذیرند و عواقب کارهایشان را ببینند.
              
2 حتی زمانی که کارها خوب پیش می رود، احساس میکنم که این حس خوب موقتی است.
              
3 مردان یا زنانی که دوستشان دارم، وقتی عیبهای مرا میبینند، نمی توانند دوستم داشته باشند.
              
4 نسبت به انگیزه های دیگران سوءظن شدید دارم.
              
5 معتقدم که دیگران بهتر از خودم می توانند از من مراقبت کنند.
              
6 احساس میکنم با مردم بیگانه ام.
              
7 اغلب احساس میکنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم.
              
8 آدم خوبی هستم ، چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم ،به فکر دیگرانم.
              
9 نمیتوانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند.
              
10 اگر نتوانم به خواسته ام برسم، دچار خشم و تندخویی می شوم.
              
11 من بیشتر به مردم کمک می کنم تا اینکه از آنها تقاضای کمک داشته باشم.
              
12 از آنجا که در زندگی پیشرفت و دستاورد چندانی نداشته ام، اغلب در حضور دیگران خجالت میکشم.
              
13 نیازهای دیگران را در اولویت قرار میدهم و گرنه احساس گناه می کنم.
              
14 در محیط کار، معمولاً داوطلبانه وقت بیشتری صرف میکنم یا کار بیشتری انجام می دهم.
              
15 نگرانم افرادی را که دوست دارم در آیندهای نزدیک بمیرند، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای تایید این نگرانی وجود دارد.
              
16 تنها وقتی خوشحال میشوم که اطرافیانم خوشحال باشند.
              
17 اغلب بدبین هستم.
              
18 اکثر افراد در کار (یا تحصیل)از من بااستعدادترند.
              
19 دیگران دیر یا زود به من خیانت می کنند.
              
20 برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خودم دور میکنم.
              
21 اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان بشوم ، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد
              
22 به سختی میتوانم جلوی مصرف مواد، سیگار کشیدن، پرخوری یا سایر مشکلات رفتاری ام را بگیرم.
              
23 خیلی برای من مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.
              
24 برای من مهم است که تقریباً هر کسی که مرا میشناسد دوستم داشته باشد.
              
25 اگر اهداف من مورد پذیرش و تایید دیگران نباشد، دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.
              
26 آدم شکست خورده ای هستم.
              
27 در کار (یا تحصیل)مثل بقیه باهوش نیستم.
              
28 در بسیاری از جنبه ها، چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمیتوانم در کنار دیگران راحت باشم.
              
29 احساس میکنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برای من اتفاق بیفتد.
              
30 زمانی که موفقیت هایم را با دیگران مقایسه میکنم اغلب به این نتیجه می رسم که دیگران خیلی از من موفق ترند
              
31 به ندرت توانسته ام به تصمیمها و راه حل هایم پایبند باشم.
              
32 باید در هر کاری که انجام میدهم بهترین باشم، نمیتوانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
              
33 خجالت می کشم از اینکه احساسهای مثبت ام (مثل محبت و توجه)را به دیگران بروز دهم.
              
34 مهم نیست که سرم چقدر شلوغ است، من همیشه میتوانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.
              
35 در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.
              
36 نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند.
              
37 اگر من و والدینم، مسایل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم ، احساس گناه یا خیانت می کنیم.
              
38 من عشق و توجه کافی را دریافت نکرده ام.
              
39 با جدیت تمام تلاش میکنم که بدنم و ظاهرم تاثیر خوبی روی دیگران داشته باشد.
              
40 به طور کلی کسی نبوده که به من عاطفه، محبت و صداقت نشان دهد.
              
41 نمیتوانم به کسی تعلق خاطر داشته باشم، انسان گوشه گیری هستم.
              
42 سعی میکنم نهایت تلاش خودم را بکنم، خوب بودن نسبی کار هیچ گاه مرا راضی نمی کند.
              
43 همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.
              
44 کسی نیست که نیازهای عاطفی مرا برآورده کند.
              
45 اگر اشتباه کنم هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست.
              
46 وقتی اشتباه میکنم، مستحق شدیدترین و بیرحمانه ترین انتقادها هستم.
              
47 اغلب به اشتباهات خود فکر میکنم و از دست خودم عصبانی میشوم.
              
48 افراد صمیمی زندگی ام مرا آدمی نگران می دانند.
              
49 از بس که سرگرم مراقبت از دیگران هستم، وقت کمی برای خودم می ماند.
              
50 من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم .
              
51 من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم وگرنه یکی از ما احساس گناه، ناامیدی یا تنهایی می کند.
              
52 غالباً کسی را نداشتم که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.
              
53 رازهایی دارم که نمی خواهم نزدیکانم به آنها پی ببرند.
              
54 با کوچکترین مانعی در سر راه دستیابی به اهدافم، آرامش خودم را از دست می دهم.
              
55 باید به تمام مسئولیت هایم عمل کنم.
              
56 اغلب متوجه میشوم که به طرف کسانی جلب میشوم که از من خیلی ایراد می گیرند یا مرا طرد می کنند.
              
57 نمیتوانم شخصیت واقعی ام را بروز دهم یا احساس واقعی ام را بیان کنم، چون میترسم دیگران مرا ترک کنند.
              
58 وقتی دیگران را دست تنها میگذارم یا مایوس شان می کنم، احساس گناه میکنم.
              
59 اصلا به قضاوت های خودم در موقعیتهای روزمره اعتماد ندارم.
              
60 اطرافیانم معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش میکنم ، ولی برای خودم کاری انجام نمی دهم .
              
61 زمانی که افراد دست به بهانه تراشی میزنند یا دیگران را مسوول مشکلات خودشان تلقی میکنند، عصبانی میشوم.
              
62 نگرانم که دیگران مرا طرد کنند، به همین دلیل همیشه در این فکرم که خوشایند و باب طبع دیگران باشم.
              
63 اگر فردا ناپدید شوم، هیچ کس متوجه این موضوع نمیشود.
              
64 اگر کسی واقعاً مرا بشناسد، مایل نیست با من رابطه ای صمیمی برقرار کند.
              
65 من باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.
              
66 اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست میخورم، احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست بخورم احساس ناامیدی نمی کنم.
              
67 در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.
              
68 در نهایت، من تنها و بی کس خواهم ماند.
              
69 وقتی از کسی چیزی میخواهم خیلی برای من سخت است که نه بشنوم.
              
70 اغلب احساس میکنم هویت جداگانه ای از والدینم و همسرم ندارم.
              
71 برخی اوقات احساس میکنم کاملاً بیگانه ام.
              
72 اغلب کسی را نداشته ام که از من حمایت کند، حرفهایش را با من بزند و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم می افتد.
              
73 اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم، احساس میکنم آدم کم اهمیتی هستم.
              
74 من آدم بدی هستم که لایق تنبیه است.
              
75 نمی گذارم مردم شخصیت واقعی ام را بشناسند.
              
76 نمیتوانم به توانایی های خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد کنم.
              
77 افراد اغلب به من می گویند در شیوه انجام کارها خیلی کنترل گرانه رفتار میکنم.
              
78 اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهای من شوند، احساس ناخوشایندی به من دست میدهد و حس میکنم که این تعریف و تمجیدها، اخطاری است برای اینکه کارها مشکل و بدعاقبت از آب در بیایند.
              
79 نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعه ای تمام عیار منجر شود.
              
80 وقتی احساس میکنم که برایم مهم است از من دوری میکند، مایوس می شوم.
              
81 عقل درست و حسابی ندارم.
              
82 احساس میکنم نمیتوانم با یک زن یا مرد خوب، رابطه برقرار کنم به گونهای که به من احترام بگذارد و از این طریق احساس کنم انسان ارزشمندی هستم. هر چقدر در این راه تلاش کنم، فایده ندارد.
              
83 احساس میکنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.
              
84 اغلب کارها را بدون فکر انجام میدهم و بعد پشیمان می شوم.
              
85 در نهایت کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است.
              
86 آنقدر کار دارم ک تقریباً در زندگی من هیچگونه آسایش و راحتی وجود ندارد.
              
87 احساس میکنم که باید هیجانها و تکانه های خودم را کنترل کنم، چون در غیر این صورت احتمال دارد اتفاق بدی بیفتد.
              
88 بیشتر مردم در حوزه های شغلی و تحصیلی از من تواناترند.
              
89 افراد مهم زندگی ام، از نظر عاطفی، جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده اند.
              
90 نگرانم که کنترلم را از دست بدهم.
              
91 احساس میکنم که حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده ام.
              
92 در بیشتر اوقات زندگی، این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری، شخص ویژه و ممتازی به شما می روم.
              
93 هر زمان پیشرفتی در کارم به وجود می آید، احساس بی کفایتی میکنم.
              
94 احساس میکنم جهان جایگاه خطرناکی است.
              
95 اینقدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف میشود که نظر دیگران درباره من مثبت باشد، گاهی اوقات فراموش میکنم کی هستم.
              
96 به نظر می رسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر می کنند.
              
97 اگر فکر کنم فردی می خواهد به من ضربه بزند، پیشدستی میکنم و اول من به او ضربه میزنم.
              
98 شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.
              
99 آدم ترسویی هستم.
              
100 وقتی فکر میکنم که دیگران چگونه در طول زندگی ام با من به خشونت رفتار کرده اند، عصبانی می شوم.
              
101 احساس میکنم چاره ای ندارم جز اینکه به خواسته های دیگران تن بدهم، چون در غیر این صورت یا مرا ترک می کنند یا درصدد تلافی برمی آیند.
              
102 وقتی شخصی حتی برای مدت زمان کوتاهی مرا ترک میکند، خیلی ناراحت می شوم.
              
103 وقتی به تصمیم های زندگی ام نگاه میکنم میبینم که در بیشتر این تصمیمها سعی کرده ام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ کنم.
              
104 اغلب احساس میکنم انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است... به نحوی که نمیتوانم یک زندگی جداگانه ای برای خودم داشته باشم.
              
105 خیلی احتیاط می کنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.
              
106 اغلب احساس میکنم به یک حمله اضطرابی دچار می شوم.
              
107 احساس میکنم برای اینکه مشکلاتم را حل کنم، احتیاج به کسی دارم که بتوانم به راهنمایی هایش اعتماد کنم.
              
108 اگر اتفاقات خوبی در زندگی ام بیفتد، نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.
              
109 اگر فردی کارهای خیلی خوبی برایم انجام دهد، پیش خودم فکر میکنم که حتما قصد و انگیزه خاصی داشته است.
              
110 روابطم با دیگران صدمه دیده است، چون خیلی به خودم سخت می گیرم.
              
111 ذاتاً آدم بی ارزش و مشکل داری هستم.
              
112 مردم معمولا مجبورند قابل اعتماد بودن خودشان را برای من ثابت کنند، چون به مردم اصلا اعتماد ندارم.
              
113 وقتی افراد مرا دوست دارند، احساس می کنم گولشان زده ام.
              
114 عادت کرده ام با کسانی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند.
              
115 به خاطر اشتباهات و دسته گلهایی که به آب دادم باید خودم را به شدت تنبیه کنم.
              
116 برای من خیلی سخت است که صمیمی و بی تکلف رفتار کنم.
              
117 در طول زندگی ام مردم به من نزدیک شده اند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سوءاستفاده کنند
              
118 اگر سنگ تمام نگذارم بدون شک شکست میخورم.
              
119 در بسیاری از حوزه های زندگی، خودم را آدم بی کفایتی می دانم.
              
120 احساس میکنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته هایم، همواره تحت فشار هستم.
              
121 اغلب متوجه شده ام که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمی توانم وقتی را به دوستان یا اعضای خانواده ام اختصاص بدهم.
              
122 نمیتوانم بفهمم چطور ممکن است کسی بتواند مرا دوست داشته باشد.
              
123 آنقدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر می کنند آدم بی احساسی هستم.
              
124 برای من خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم نیازهایم را ارضاء کنند.
              
125 دلیل اشتباه من مهم نیست، زمانی که مرتکب اشتباه میشوم باید جریمه بشوم.
              
126 حتی بعد از اینکه کسی از من معذرت خواهی میکند، باز هم دست از لجاجت و کینه جویی دست برنمی دارم.
              
127 قادر نیستم از والدینم جدا شوم، کاری که همسن و سال هایم انجام می دهند.
              
128 به کمک دیگران نیاز دارم.
              
129 احساس میکنم هیچکس مرا دوست ندارد.
              
130 احساس می کنم مردم از من سودجویی می کنند.
              
131 دستیابی به موفقیت برای من بی نهایت ارزشمند است به شرط اینکه دیگران این موفقیتها را ببینند.
              
132 احساس میکنم که روابط مهم زندگی ام چندان تداوم نداشته باشد و انتظارم این است که این روابط به زودی تمام شوند.
              
133 تقریباً هیچ کدام از کارهای من به اندازه کافی خوب نبوده اند، می توانم همیشه کارم را بهتر انجام بدهم.
              
134 با این باور موافقم " دیگران را کنترل کن و گرنه تحت کنترل دیگران قرار میگیری."
              
135 اعتقاد دارم اگر بخواهم هر کاری انجام بدهم، برای خودم دردسر درست می کنم.
              
136 ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من می شود.
              
137 احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی از پس کارهای روزمره ام بربیایم.
              
138 خیلی سخت است از افرادی که با آن صمیمی شده ام جدا شوم؛ هر گونه جدایی مرا شدیداً آشفته میکند.
              
139 واقعاً هیچکس مرا درک نمیکند.
              
140 میترسم که مبادا فردی آواره و ولگرد شوم.
              
141 تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا به قدر کافی دوست داشته باشند.
              
142 اغلب درباره تصمیم های کوچک نیز وسواس نشان میدهم به این دلیل که پیامدهای یک تصمیم گیری اشتباه میتواند خیلی ناگوار باشد.
              
143 وقتی در انجام کارهایم با مشکل مواجه بشوم، معمولاً نمیتوانم آن کار را ادامه بدهم و تکمیل کنم.
              
144 برای اینکه ببینم مردم به من راست می گویند یا نیت خوبی دارند، آنها را امتحان می کنم.
              
145 معمولاً نیازهای خودم را مقدم تر از نیازهای دیگران می دانم.
              
146 معمولا به طور جدی به انگیزه های نهانی مردم فکر می کنم.
              
147 آدم خاصی هستم و نمیتوانم محدودیتهایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد، بپذیرم.
              
148 احساس میکنم کارها و خواسته های من ارزشمندتر از کارها و خواسته های دیگران است.
              
149 همیشه به درد دل دیگران گوش داده ام.
              
150 در کار دیگران دخالت نمی کنم، چون از عواقب دخالت در آن کارها میترسم.
              
151 وقت زیادی صرف ظاهر خودم میکنم تا دیگران برای من ارزش قائل شوند.
              
152 فکر می کنم در انجام کارهای روزمره، آدم وابسته ای هستم.
              
153 افراد نزدیک من، غیرقابل پیشبینی بوده اند؛لحظه ای مهربان و لحظه ای دیگر عصبی، ناراحت، خودمحور و پرخاشگر.
              
154 وصله ناجور اجتماع هستم.
              
155 وقتی فکر میکنم که کسی به راحتی کار اشتباهی انجام میدهد، به شدت آشفته میشوم.
              
156 همیشه نمی توانم به حمایت اطرافیان تکیه کنم.
              
157 حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم با این حال تلاش میکنم او مرا دوست داشته باشد.
              
158 نگرانم افرادی که دوستشان دارم، فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند.
              
159 نمیتوانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم، حتی اگر بدانم که این کارها، نتایج خوبی به دنبال دارد.
              
160 وقتی به کسی هدیه می دهم، بیشتر خوشحال میشوم تا اینکه هدیه بگیرم.
              
161 وقتی دیگران به خواسته هایم عمل نکنند، به شدت عصبانی و تندخو می شوم.
              
162 اگر کار دلخواهم را انجام بدهم به شدت احساس ناراحتی می کنم.
              
163 خانواده من با بقیه خانواده ها متفاوت است.
              
164 اغلب لذتها و خوشی هایم را فدا میکنم تا کارها را طبق معیارهای سختگیرانه ام انجام بدهم.
              
165 از نظر دیگران، من آدم عصبی و ناراحت هستم
              
166 برای اینکه احساس کنم آدم ارزشمندی هستم نیازمند تایید، تحسین و تمجید زیاد دیگران هستم
              
167 اگر دیگران متوجه عیب و ایرادهای من بشوند، نمیتوانم توی روی شان نگاه کنم.
              
168 اغلب مردم فقط به فکر خودشان هستند.
              
169 وقتی که نمیدانستم کاری را چگونه انجام دهم، به ندرت شخصی پیدا می شد که مرا نصیحت و راهنمایی کند.
              
170 من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته ام، چون میترسم مبادا مرا ترک کند.
              
171 اگر کارم را انجام ندهم باید عواقبش را بپذیرم.
              
172 احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشم.
              
173 از اینکه مرا محدود کنند یا جلوی کار مرا بگیرند، به شدت متنفرم.
              
174 نگرانم که به بیماری خطرناکی مبتلا شوم، حتی وقتی که پزشک هیچ گونه علامت خطری را تشخیص نداده است.
              
175 خیلی نمی توانم در کارها دقت کنم چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب درمی آیند.
              
176 نمیتوانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.
              
177 مهم نیست که چقدر سختکوش باشم، نگرانم که تمام سرمایه مالی ام را بر باد فنا بدهم.
              
178 حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال آور را ندارم.
              
179 در بیشتر اوقات زندگی، کسی را نداشتم که بخواهد با من رابطه صمیمی برقرار کند و وقت زیادی را با من بگذراند.
              
180 نگرانم که در جهان وقایع بدی نظیر جنایت، آلودگی محیط زیست و غیره رخ بدهد.
              
181 وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند، پذیرش این جمله برای من سخت است[[ببخش و فراموش کن]]
              
182 وقتی که کاری را اشتباه انجام میدهم، نمیتوانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه تراشی بزنم.
              
183 به جای اینکه عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم، جور دیگری تلافی می کنم.
              
184 متوجه شده ام که پذیرش مسئولیت های روزمره زندگی برای من خیلی سخت و طاتفرسا است.
              
185 تلاش میکنم که همیشه تمام کارها را به بهترین نحو ممکن انجام دهم.
              
186 وقتی با یک وظیفه جدید خارج از حوزه کاری ام روبه رو میشوم، به دردسر می افتم مگر اینکه کسی مرا راهنمایی کند
              
187 اغلب احساس میکنم که ممکن است دیوانه شوم.
              
188 آدم رک و صریحی هستم، احساسهایم را بدون رودربایستی نشان میدهم و اصلاً مهم نیست که بروز این احساسها چه پیامدهایی به دنبال دارد.
              
189 انجام هر کاری، حتی اگر خارج از حوزه کار (یا تحصیل)باشد، مرا ناراحت و عصبی می کند.
              
190 تقریباً هیچ کاری را نمی توانم به خوبی دیگران انجام بدهم.
              
191 اساساً با مردم خیلی فرق دارم.
              
192 افراد مسئولیت گریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.
              
193 در روابطم به دیگران اجازه میدهم که بر من مسلط شوند.
              
194 زیاد پیش می آید که وقتی عصبانی بشوم دیگر نمی توانم جلوی عصبانیتم را بگیرم.
              
195 شکستها و بی کفایتی هایم در حوزه کار (یا تحصیل)مایه شرمساری من است.
              
196 هر چقدر برای رفع نیازهای دیگران تلاش کنم باز هم احساس میکنم کوتاهی کرده ام.
              
197 نمیتوانم از شر این احساس رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.
              
198 احساس میکنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم، چون در غیر این صورت عمدا به من آسیب میزنند.
              
199 آنقدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.
              
200 هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمی دانم کی هستم و چی می خواهم .
              
201 نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنم از لحاظ جسمی یا هیجانی به دیگران آسیب جدی بزنم.
              
202 اگر کسی را دوست داشته باشم، تقریباً همه کارهای او را تحمل می کنم.
              
203 خیلی کم توقع ام، چون نیازهای من در حداقل است.
              
204 آدم رقابت طلبی هستم.
              
205 خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت از سر خیر رضایتمندی فوری بگذرم.
              
206 ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.
              
207 اگر به قضاوت های خود در موقعیت های متداول زندگی اعتماد کنم، تصمیم های اشتیباهی می گیرم.
              
208 اغلب براساس احساسها و تکانه هایم عمل میکنم و باعث دردسر خودم و آزار دیگران می شوم.
              
209 احساس میکنم زندگی مستقل و جداگانه من، والدینم را آزرده خاطر خواهد کرد.
              
210 اگر اشتباه کنم باید تنبیه شوم.
              
211 در اغلب اوقات زندگی کسی را نداشتم که واقعاً به حرف دل من گوش دهد. مرا بفهمد یا اینکه احساسها و نیازهای واقعی مرا درک کند.
              
212 سلامتی من در خطر است زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بدون عیب و نقص، به شدت تحت استرس هستم.
              
213 اگر به یکی از اهدافم نرسم، زود مایوس میشوم و دست از تلاش برمیدارم.
              
214 بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.
              
215 ازاینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار می شوم.
              
216 اغلب احساس میکنم در رابطه با والدینم و همسرم، هیچگونه حریم خصوصی ندارم.
              
217 وقتی که دیدگاه یا عقاید من با دیدگاه و عقاید والدینم و همسرم تفاوت دارد، شدیداً آشفته می شوم.
              
218 بسته به اینکه دیگران از من چی می خواهند خودم را تغییر میدهم تا آنکه مرا بیشتر دوست داشته باشند.
              
219 همیشه به دیگران اجازه می دهم به جای من تصمیم بگیرند، در نتیجه واقعاً خواسته های خودم را نمی شناسم
              
220 من بیش تر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض، اجتناب میکنم.
              
221 احساس میکنم تصمیم های مهم زندگی ام را دیگران می گیرند.
              
222 خشم و کینه زیادی دارم که آن را بیان نمی کنم.
              
223 زمانی که بحث پذیرش مسئولیت های روزمره پیش میآید بیشتر مثل بچه ها رفتار میکنم تا یک انسان بالغ و عاقل.
              
224 همیشه احساس می کنم در جمع، جایی ندارم.
              
225 یکی از شدیدترین ترسهایم این است که عیب و نقص هایم برملا شوند.
              
226 تمایل دارم در هر کاری افراط کنم، حتی وقتی این افراط، نتایج بدی برای من به دنبال دارد.
              
227 نمی توانم با مردم رابطه صمیمی داشته باشم، چون اعتماد ندارم همیشه در کنارم بمانند.
              
228 زود کسل می شوم.
              
229 می ترسم مورد حمله قرار بگیرم.
              
230 احساس تنهایی و انزوا میکنم.
              
231 مردم به ندرت درستکار هستند، آنها معمولا ریاکارند.
              
232 ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.