مشاوره رایگان
مشخصات آزمون
راهنمای آزمون
اطلاعات شخصی
گام قبلی
گام بعدی
پرسشنامه تله های زندگی (فرم کوتاه)

تله های ذهنی اعتقادات عمیقی در مورد خود و جهان دارند و محصول آموزه های سالهای اولیه زندگی هستند. تله ها دانش ما از خود و جهان هستند و به ما می گویند در جهان چگونه هستیم و جهان چگونه است. از منظر طرحواره ، شیوه منحصر به فرد و متمرکز فرد در نگاه به خود یا دیگران است. ماهیت تله ها این است که آنها ویژگی های منحصر به فرد خود را دارند و ممکن است شامل همه راه های پایدار برای نگاه به خود یا دیگران باشد. این تله ها در طی کودکی شکل گرفته اند و پاسخ فرد به رخدادهای محیطی را کنترل می کندبسیاری از طرحواره ها در اوایل زندگی شکل می گیرند، به حرکت خود ادامه می دهند و خود را بر تجربیات بعدی زندگی تحمیل می کنند، حتی اگر فایده ای نداشته باشند. طرحواره عمومی ترین سطح شناختی است که در برابر تغییر مقاوم است و تأثیر عمیق و قدرتمندی در شناخت و احساسات فرد دارد. تله ها ، فرضیات اساسی یا قوانینی که افکار و رفتارهای فرد را کنترل می کند و در طول زندگی تکامل می یابد. محتوای تله ها شامل تمام جنبه های آگاهانه و ناخودآگاه زندگی شخص می شود و منجر به شکل گیری معنا و ساختار ذهنی فرد در اطراف خود می شود.

نحوه تکمیل فرم‌های آزمون

پرسشنامه تله های ذهنی فرم کوتاه 75سوالی است و تنها در عرض چند دقیقه میتواند سرمنشأ تقریباً تمام مشکلات بنیادی زندگی را روشن سازد. این تست به ما نشان خواهد داد که دلیل و منشأ اصلی حواسی پرتی ها، فراموشی ها، بی حالی ها، سستی ها، برنامه ریزی های بدون عمل، رفتن سراغ افراد نادرست در زندگی و موارد مشابه، چیست و با شناخت درست منشأ این مشکلات، میتوان برای رفع آنها اقدام کرد.
هرگز در این تست به دنبال جواب صحیح نباشید؛ چرا که جواب صحیحی در کار نیست! اگر به سوالی برخوردید که جواب دقیقی برای آن ندارید، میتوانید نزدیک ترین جواب به حس خود را انتخاب کنید.

حداقل زمان لازم برای پاسخ گویی : 5 دقیقه
حداکثر زمان مجاز برای پاسخ گویی به سؤالات : 45 دقیقه
هزینه ارسال نتیجه آزمون : 450,000 ریال
مشخصات فردی
      
پرسشنامه پرسشنامه تله های زندگی (فرم کوتاه)
  • تعداد کل سوالات :‌ 75
  • تعداد پاسخ داده شده : 0
  • تعداد باقیمانده : 75
  • زمان باقیمانده :
1 من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته ام چون می ترسم مرا ترک کنند .
              
2 خیلی برایم مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند .
              
3 به طور کلی ، کسی نبوده که به من عاطفه ، محبت و صداقت نشان دهد .
              
4 اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان بشوم ، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد
              
5 وقتی که نمی دانستم کاری را چگونه انجام دهم ، به ندرت شخصی پیدا می شد که مرا نصیحت و راهنمایی کند .
              
6 آن قدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر می کنند آدم بی احساسی هستم.
              
7 در کار یا تحصیل ، مثل بقیه باهوش نیستم .
              
8 نمی توانم مانند اغلب مردم در کارهایم با استعداد باشم.
              
9 اغلب ، کسی را نداشته ام که از من حمایت کند . حرف هایش را با من بزند و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم می افتد .
              
10 وقتی از کسی چیزی می خواهم ، خیلی برایم سخت است "نه" بشنوم .
              
11 می ترسم تمام سرمایه خود را از دست بدهم و بیچاره شوم .
              
12 احساس می کنم با مردم بیگانه ام.
              
13 اگر کسی واقعاً مرا بشناسد ، مایل نیست با من رابطه ای صمیمی برقرار کند .
              
14 هر زمان پیشرفتی در کارم به وجود می آید، احساس بی کفایتی می کنم .
              
15 باید به تمام مسئولیت هایم عمل کنم .
              
16 احساس می کنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی ، جنایی، حقوقی یا پزشکی برایم اتفاق بیفتد.
              
17 لیاقت عشق ، توجه و احترام دیگران را ندارم.
              
18 نسبت به انگیزه های دیگران ، سوءظن شدید دارم .
              
19 آن قدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم .
              
20 اصلاً به قضاوت های خودم در موقعیت های روزمره ، اعتماد ندارم .
              
21 خجالت می کشم که احساسات مثبتم (مثل محبت و توجه) رابه دیگران بروز بدهم
              
22 سعی می کنم نهایت تلاش خود را بکنم ؛خوب بودن نسبی کار ،هیچ گاه مرا راضی نمیکند .
              
23 مردان یا زنانی که دوستشان دارم ، وقتی عیب های مرا ببینند ، نمی توانند دوستم داشته باشند .
              
24 نمی توانم از شر این احساس ها رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.
              
25 از نظر دیگران من عصبی و ناراحتم .
              
26 اگر من و والدینم، مسایل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم ، احساس گناه یا خیانت می کنیم.
              
27 در روابطم، به دیگران اجازه می دهم که بر من مسلط شوند .
              
28 همیشه به دیگران اجازه داده ام به جای من تصمیم بگیرند ، در نتیجه من واقعاً نمیدانم چه می خواهم
              
29 آدم خوبی هستم ، چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم ،به فکر دیگرانم.
              
30 بیشتر مردم در حوزه های شغلی و تحصیلی از من تواناترند.
              
31 فکر می کنم در انجام کارهای روزمره ، آدم وابسته ای هستم.
              
32 در اغلب اوقات کسی را نداشتم که واقعاً به درد دل به من گوش دهد ، مرا بفهمد یا اینکه احساس ها و نیازهای واقعی مرا درک کند .
              
33 من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم .
              
34 حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال آور را ندارم.
              
35 خیلی برای من سخت است که به خاطر دست یابی به هدف بلندمدت،از خیر رضایتمندی فوری بگذرم
              
36 مهم نیست که چقدر سرم شلوغ است ، من همیشه می توانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم .
              
37 احساس می کنم مردم از من سودجویی می کنند .
              
38 اغلب احساس می کنم که انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است ... نمی توانم یک زندگی جداگانه برای خودم داشته باشم.
              
39 عقل درست و حسابی ندارم.
              
40 احساس می کنم نمی توانم به تنهایی از پس کارهای روزمره ام بر بیایم.
              
41 آدم خاصی هستم و نمی توانم محدودیت هایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد ،بپذیرم.
              
42 در بیشتر اوقات زندگی ، این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری ، شخص ویژه و ممتازی به شمار می روم.
              
43 وقتی احساس می کنم کسی که برایم مهم است از من دوری می کند ، مأیوس می شوم .
              
44 نمی توانم به کسی تعلق خاطر داشته باشم ، انسان گوشه گیری هستم .
              
45 در نهایت ، کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است .
              
46 معمولاً به طور جدی به انگیزه های نهانی مردم فکر می کنم .
              
47 در بسیاری از جنبه ها ، چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمی توانم در کنار دیگران راحت باشم.
              
48 به ندرت توانستم به تصمیم ها و راه حل های خودم پایبند باشم.
              
49 احساس میکنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.
              
50 آدم ترسویی هستم.
              
51 احساس می کنم چاره ای ندارم جز اینکه به خواسته های دیگران تن بدهم ، چون در غیر این صورت ، یا مرا ترک می کنند یا درصدد تلافی برمی آیند .
              
52 احساس می کنم نمی توانم به تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم .
              
53 برای من خیلی سخت است که صمیمی و بی تکلف رفتار کنم.
              
54 اساساً با دیگران خیلی فرق دارم .
              
55 نگرانم مبادا نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند .
              
56 باید در هر کاری که انجام می دهم بهترین باشم، نمی توانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
              
57 دیگران دیر یا زود به من خیانت می کنند
              
58 وقتی که کاری را اشتباه انجام می دهم ، نمی توانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه تراشی بزنم .
              
59 همیشه احساس می کنم در جمع ، جایی ندارم .
              
60 برخی اوقات آن قدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خود می رانم .
              
61 احساس می کنم کارها و خواسته های من ، ارزشمندتراز کارها یا خواسته های دیگران است.
              
62 از اینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار می شوم.
              
63 همیشه به درددل دیگران گوش داده ام .
              
64 قادر نیستم از والدینم جدا شوم،کاری که هم سن و سال هایم انجام می دهند .
              
65 هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمی دانم کی هستم و چی می خواهم .
              
66 تقریباً هیچ کاری را نمی توانم به خوبی دیگران انجام دهم .
              
67 احساس میکنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته هایم ، همواره تحت فشار هستم .
              
68 اگر به یکی از اهدافم نرسم،زود مایوس می شوم و دست از تلاش بر می دارم.
              
69 وصله ناجور اجتماع هستم.
              
70 احساس می کنم باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم ، چون در غیر این صورت عمداً به من آسیب می زنند .
              
71 اطرافیانم معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش میکنم ، ولی برای خودم کاری انجام نمی دهم .
              
72 احساس می کنم هیچ کس مرا دوست ندارد.
              
73 در کار دیگران دخالت نمی کنم ، چون از عواقب دخالت در کار آنها می ترسم.
              
74 نمی توانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم،حتی اگر بدانم که این کارها،نتایج خوبی بدنبال دارد.
              
75 ازاینکه مرا محدود کنند یا جلوی کارم را بگیرند ، به شدت متنفرم.